دلم می خواهد عاشق باشد ،
عقلم می خواهد عاقل باشد ،
این می گوید زود باش... !
آن می گوید دور باش... !
احساسم این روزها دو شیفت کار می کند و حقوقش را از من می گیرد .
+ و ایـن است حــال ایـن روز هـای مـن !
+ بـین ایـن دو بدجـوری گـیر کـرده ام ...
آخـــــــــــــرش
+شـاید زندگـیم را جمـع کنم ٌ بریـزم در کـوله ای و با خـود به جـایی دور ببـرم
به جـایی دور کـه فقط خـودم و باشـم و خـــــــــــــــدایم ...
به هوایت بگو اینقدر به سَرَم نزند ...
من
سَرم درد میکند !
:(
من یه قالب خوب و شیک می خوام که مربوط به موضوع وبلاگم هم باشه ایراد هم نداشته باشه !!!
:/ :(
عـــایا این تـوقع زیادی می باشد ؟!؟
+ سلام دوستم این انیمیشـن زیبـا brave رو هـم حتمـا دانلود کن و ببین
http://uploadboy.com/d0b39bmmqori.html
l
.
شجـاع باش
حتی اگر قلبا شجاع نیستی ،به آن تظاهر کن...
هیچکس تفاوتش را نخواهد فهمید...
زنی با لباس های کهنه و مندرس و نگاهی مغموم،وارد مغازه خواربارفروشی شد.مغازه نسبتا شلوغ بود." لوئیز" کمی مکث کرد تا خلوت شود...
سپس با فروتنی وآرامی از مغازه دار خواست که کمی خواربار به او بدهد..و گفت ؛ شوهرش مدتیست که بیمار است و نمی تواند کار کند. فرزندانم بی غذا مانده اند. در واقع پولی برای پرداخت ندارم ..فقط میتوانم برایتان دعا کنم.
"جان هاوس" صاحب مغازه که مردی بی ایمان بودن با بی اعتناعی و با حالت بدی خواست که زن از مغازه اش بیرون برود!
زن نیازمند،در حالی که اصرار میکرد گفت :" آقاشما را به خدا، به محض اینکه بتوانم ،پولتان را می آورم."
"جان" گفت که نسیه نمی دهد .
مشتری دیگری در کنار پیشخوان ایستاده بود و گفتگوی آن دو را می شنید. مشتری گفت :خرید این خانم با من..
جان با تمسخر گفت : " لازم نیست. به حساب خودم! " سپس رو به آن زن کرد و گفت :" لیست خریدت کو؟ " زن لیست را به او داد.
خواربار فروش با کنایه ادامه داد: " دعایت را روی کاغذ بنویس و بگذار روی کفه ی ترازو..هر چه خواستی ببر !!! "
لوئیز در حالی که بغض کرده بود، با خجالت از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی روی آن نوشت و روی کفه ی ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند که کفه ی ترازو پایین رفت..!!
خواربار فروش باورش نشد .مشتری کنار پیشخوان از سر رضایت لبخند زد .
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی ترازو کرد هرچه جنس اضافه میکرد، ترازو تکان نمی خورد... وقتی همه ی اجناس لیست را قرار داد، کفه های ترازو برابر شدند !
.......لوئیز با چشمانی اشکبار از مغازه خارج شد.
در این وقت، " جان " با دلخوری تکه کاغذ را برداشت تا ببیند روی آن چه نوشته شده است.
زن نوشته بود ؛
" خــــدایا ، تو تنها پناه منی، آبرویم را حفظ کن. "
سلام دوستان شاید این ویدیوی تکان دهنده را بارها و بارها دیده باشیـد ولی بازهــم ارزش دیدن دارد و
بهتــر است تا دیرتر ازین نـشده همگـــی به خـودمون و زندگـی واقعیمـون برگـردیم ...
+ ممـنون از دوستـی که این کلیپ با ارزش را بهـم معرفـی کـرد و لینکـش را برام گـذاشت :)
ای کاش امسال ملائک در تقدیرش بنویسند
"ظهور"...!
«خدایا ترا قسم به بزرگی خودت؛ نگذار در این شبهای عزیز پشت پنجره بخشش و مغفرتت ناامید و دست خالی برگردیم؛ خدایا بنده سراپا تقصیرت را عفو کن و تقدیرش را به آنچه خود صلاح میدانی رقم زن / آمین یا رب العالمین.»
همیـن الان از توئیـت دوستـم فهمیدم که امشب شـب قـدر ٍ !!!
:/ :(
+ همــش فکــر و ذهنـم از دیشـب درگـیر این گـوشیمـه که با پـول حـلال پــدرم به دستـش آوردم ولی یهو دم سحـری انگــار سوختــــه !!!
همـین طوری الکـــی ! :((
خـــدایا خـودتم می دونـی که درگـیر مـال دنـــیات نیستـم ولی دلـم برای پـدر زحمـت کـشم با این حـقوق کارمندیش
خیـلی می سوزه که فقط خواسته دلـم رو به دست بیـاره و برای روز تولدم برام مدل جدید تـرین و گرون تـرین گـوشی رو گـرفته ...
:(
سلام دوستــان همـیشه همــراه ...
:)
تصمـــیم گــرفتم در این قسـمت لینـک موسیقی های آرام بخش و معـروف و بیوگرافی نوازنده آن را که خـودم دوست دارم وگـوش می دهـم
را قرار بـدهم ...
امیــدوارم مــورد پسنـد دوستـان عـزیز هم قـرار بگـیرد
:)
لطفا به قسمت
موسیقی های آرامبخش بالای وبلاگ سمت چپ مراجعه فرمائید
با تشکــر نیلـو بانـو